دلیل حواس پرتی اغلب ما چیست؟
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۷۰۳۴۳۹
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، زیر گاز رو خاموش کردم؟ بازم که کلیدام رو جا گذاشتم! ببخشید که یادم رفت بهتون زنگ بزنم و... چرا ما اینقدر حواسپرت شدیم و چه کنیم؟
حواسپرتی مشکلی است که افراد بسیاری را درگیر خود میکند و میتوان آن را یک شکایت رایج در زندگیهای امروزی به حساب آورد. شاید علت اینکه این کلمه را از زبان افراد بسیاری میشنویم، این باشد که عوامل متعددی میتواند فرد را به این مشکل دچار کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دردسرهای ابتلا به اختلال کمبود توجه
حواسپرتی علامتی است که در کنار سایر عوامل دیگر میتواند یک مجموعه نشانگان را ایجاد کند و این مجموعه نشانگان، میتواند یک متخصص را به سوی درک علت اصلی روی دادن این مشکل هدایت کند. از جمله عواملی که میتواند حواسپرتی را با خود به همراه داشته باشد، ابتلا به اختلال کمبود توجه و بیشفعالی در دوران بزرگ سالی است. این اختلال در دوران کودکی تشخیص گذاری میشود. به عبارت دیگر فقط زمانی میتوان یک فرد را در بزرگ سالی مبتلا به این اختلال تشخیص گذاری کرد که علایم آن در دوران کودکی وجود داشته باشد.
آلزایمر در کمین سالمندان
همانطور که میدانید یکی از این علایم حواسپرتی، جا گذاشتن و گم کردن مداوم وسایل و ناتوانی در تمرکز کردن است. در همین خصوص، عامل دیگر حواسپرتی میتواند دوران آغازین ابتلا به آلزایمر باشد. به عبارت دیگر این اختلال در روزهای نخستین با تغییرات نه چندان محسوس شخصیت و حواسپرتی خود را نشان میدهد. روشن است که این نوع حواسپرتی گریبانگیر سالمندان میشود.
افسردگی هم باعث فراموشی میشود
برخی دیگر از اختلالات مانند اختلال افسردگی یا اختلالات استرس پس از سانحه نیز میتواند منجر به این مشکل شود. در صورتیکه حواسپرتی ناشی از این اختلالات باشد، درمان آن مبتنی بر درمان اختلال اصلی است و تا زمانیکه اختلال اولیه درمان نشود، ممکن است تنها بتوان بهبودی نسبی در آن حاصل کرد. در برخی موارد حتی دستیابی به بهبود نسبی نیز دور از ذهن است.
باز هم پای استرس در میان است
با این حال همیشه مشکل تا این حد جدی نیست. در برخی موارد حواسپرتی ناشی از سطحی از اضطراب است که به دلیل یک مشکل و تعارض درون روانی یا یک مسئله بیرونی ایجاد شده است. در واقع زمانی که سیستم روانی فرد، مجبور به جنگیدن و تقلای غیرمتداولی میشود، بخشی از کارکردهای متداول روان با اختلال روبه رو میشود. فرد ممکن است تا اندازهای اشتغال فکری داشته باشد که امکان تمرکز موثر بر رویدادهای دنیای بیرونی را از دست بدهد.
برای مثال میتوان به حواس پرتی ناشی از فشارها و تنشهای یک زندگی نه چندان رضایت بخش اشاره کرد. در چنین حالتی فرد قادر نیست از تمام توانمندی ذهنی خود استفاده کند و طبیعتا یکی از توانمندیهایی که با مشکل روبهرو میشود، توانایی فرد در تمرکز است که افراد از آن تحت عنوان حواسپرتی یاد میکنند.
راهی برای فرار از شرایط ناخوشایند!
در برخی موارد نیز حواسپرتی، واکنش یا پاسخی است به اجتناب از شرایط ناخوشایند یا اضطرابزا. شما یک موقعیت را فراموش میکنید برای اینکه بتوانید از روبهرو شدن با موقعیتی که شما را در شرایط ناخوشایند یا اضطرابزا قرار میدهد، اجتناب کنید. در واقع فرد این نوع از حواسپرتی را به خودی خود انتخاب نمیکند. این انتخاب سیستم روانی فرد است که در بیشتر مواقع خارج از کنترل خودآگاه است. در چنین مواردی تنها میتوان آگاه شدن از موضوعی را که فرد از آن اجتناب میکند، سرآغاز درمان فرد لحاظ کرد.
این مشکل هم میتواند اکتسابی باشد
حواسپرتی گاه دلیل سادهتری هم دارد. شما نمیتوانید متمرکز باشید، چون هیچوقت برای آن تلاش نکردید. استفاده موثر از توانمندیهای ذهنی، میتواند تا اندازهای نیز اکتسابی باشد یعنی میتوانید آن را مانند هر مهارت دیگری بیاموزید و تقویت کنید. فرایند ذهنی میتواند تا اندازهای باعث منضبطتر شدنتان شود. زمانی که فرد توانایی در لحظه ماندن را تمرین میکند و میتواند از پرسه زدن ذهن در گذشته و آینده ممانعت به عمل آورد، تا اندازهای قادر است عوامل مزاحمی را که منجر به نداشتن تمرکز یا حواسپرتی او میشود، حذف کند. بدین منظور میتوان از تمرینات ذهن آگاهی استفاده کرد.
هرچند لازم است همواره در نظر گرفته شود که تنها نمیتوان با پرداختن به عوامل مزاحمی که در سطح ذهن وجود دارد، از پرسه زدنهای غیرارادی ذهن خودداری کرد، اما کسب چنین مهارتهایی میتواند تا اندازهای منجر به تقویت تمرکز ذهن شود.
نکته پایانی
در نهایت میتوان حواسپرتی را ناشی از عوامل متعددی دانست که از شدت، کیفیت و طبیعتا راههای درمان و مقابله متفاوتی برخوردارند. اگر از این مشکل به صورت مزمن رنج میبرید یا به صورت مقطعی به آن دچار هستید، اما مشکلات جدی برای شما ایجاد کرده، توصیه ما این است از یک متخصص درخواست کمک کنید.
منبع: برترین ها
انتهای پیام/
چرا اینقدر حواسپرت شدهایم؟ چه باید کنیم؟منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: دانستنی ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۷۰۳۴۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افرادی که در کودکی محبت ندیده اند این ۷ ویژگی را دارند
آیا تا به حال فکر کرده اید که چگونه جو عاطفی خانه در دوران کودکی شخصیت ما را به عنوان یک بزرگسال شکل می دهد؟
کمبود محبت در دوران کودکی، اثری منحصر به فرد بر شخصیت و رفتار افراد بر جای می گذارد.
به گزارش روزیاتو، بزرگ شدن در چنین محیطی فقط به معنای از دست دادن فرصت در آغوش گرفتن عزیزان خود یا صحبت های صمیمانه با آن ها نیست، بلکه اساساً می تواند بر دیدگاه و رفتار فرد در بزرگسالی تأثیر بگذارد.
برخی از این نشانه ها در آینده به شکل ظریفی خود را نشان می دهند.
۱) مشکل در برقراری ارتباط عاطفیبرای کسانی که بدون محبت بزرگ شده اند، ایجاد پیوندهای عاطفی در بزرگسالی می تواند یک مشکل بزرگ باشد. فقدان نزدیکی عاطفی در طول سال های شکلگیری شخصیت آنها اغلب باعث ایجاد یک مکانیسم دفاعی طبیعی با جدایی عاطفی می شود.
این جدایی میتواند به شیوه های مختلفی مانند مشکل برای بیان احساسات، احساس ناراحتی هنگام لمس فیزیکی یا پرهیز از برقراری رابطه عاطفی ظاهر شود.
این ویژگی ها اغلب منجر به سوء تفاهم شده و روابط شما را تحت تاثیر خود قرار می دهند.
۲) عزت نفس و اعتماد به نفس پایینویژگی مشترک کسانی که در دوران کودکی خود محبت کافی ندیده اند، فقدان عزت نفس و اعتماد به نفس است. این باور در ذهن این افراد پرورش یافته که آن ها لایق عشق و محبت نیستند.
این باور اغلب منجر به کاهش عزت نفس می شود، زیرا این افراد به ارزش و توانایی های خود شک می کنند. آنها همچنین ممکن است با احساس بی کفایتی دست و پنجه نرم کرده و دائماً خود را با دیگران مقایسه کنند.
علاوه بر این، این افراد اعتماد به نفس ندارند، از خطرات و ریسک ها اجتناب کرده و به دلیل ترس از شکست یا طرد شدن در منطقه امن خود می مانند.
۳) نیاز بیش از حد به کنترلبزرگ شدن در یک محیط سرد از لحاظ عاطقی اغلب باعث نیاز به کنترل در بزرگسالی می شود.
این افراد ممکن است تمایل به مدیریت ذره بینی و ریزبینانه موقعیت ها و افراد اطراف خود داشته باشند.
آنها استانداردهای سفت و سختی داشته و اگر کارها طبق برنامهشان پیش نرود، به شدت مضطرب می شوند.
این نیاز به کنترل در روابط عاطفی می تواند سرریز شود و آنها را وادار کند که هر حرکت و رفتاری را به شریک زندگی خود دیکته کنند. این کنترل بیش از حد، ناشی از ترس است؛ ترس از رها شدن، آسیب دیدن یا ماهیت غیرقابل پیشبینی رفتار انسان ها.
۴) تمایل به کمالگراییبرای کسانی که بدون محبت بزرگ شده اند، کمالگرایی اغلب به یک حالت پیشفرض تبدیل می شود. گویی آنها به دنبال عشق و تاییدی هستند که در کودکی از دست داده بودند.
این رگه کمالگرایی در زمینه های مختلفی از زندگی افراد نمایان می شود؛ از کار گرفته تا روابط عاطفی.
آنها استانداردهای بسیار بالایی را برای خود تعیین میکنند و وقتی به این استانداردها نمی رسند، احساس استرس و ناامیدی زیادی به سراغشان می آید.
متأسفانه، این کمالجویی بی وقفه می تواند به فرسودگی شغلی، اضطراب و گاهی اوقات حتی به مسائل مربوط به سلامت روان مانند وسواس یا اختلالات خوردن منجر شود.
۵) مشکل در اعتماد کردن به دیگرانیکی دیگر از ویژگیهایی که معمولاً در افرادی یافت میشود که در دوران کودکی خود کمبود محبت را تجربه کردهاند، مشکل در اعتماد کردن به دیگران است.
این عدم اعتماد می تواند ناشی از حمایت عاطفی غیر قابل اعتماد یا متناقضی باشد که در دوران کودکی دریافت کرده اند.
این افراد اغلب در زمینه به اشتراک گذاشتن احساسات واقعی خود با دیگران مشکل دارند، از ترس اینکه آسیب ببینند یا طرد شوند. این ترس می تواند آنها را از ایجاد روابط عمیق و معنادار باز دارد.
فقدان اعتماد آنها همچنین می تواند منجر به یک حالت کنترل و هشدار مداوم شود که در آن افراد همیشه مراقب نشانه های خیانت یا رها شدن هستند.
۶) ترس از رها شدنیکی دیگر از ویژگی های رایج در میان کسانی که در دوران کودکی محبت ندیده اند، داشتن ترسی عمیق از رها شدن است.
این افراد همیشه بابت از دست دادن عزیزانشان نگران هستند، حتی هنگامی که دلیلی واقعی برای این نگرانی وجود ندارد.
این نگرانی میتواند آنها را در روابط عاطفی بیش از حد وابسته یا کنترلگر کند، زیرا سعی میکنند که از تحقق بدترین کابوسهایشان جلوگیری کنند.
اما نکته اینجاست: این ترس اغلب تبدیل به یک پیشگویی منفی ساختگی می شود. اضطراب مداوم آنها افراد دیگر را پس می زند و این باورشان را تأیید می کند که رها شدن اجتنابناپذیر است.
۷) مشکل در تعیین مرزهای سالمافرادی که با کمبود محبت بزرگ شده اند، اغلب در تعیین مرزهای سالم در روابط خود مشکل دارند. ریشه این مشکل را می توان در تجربیات دوران کودکی آنها پیدا کرد. ممکن است که نیازها و احساسات این افراد در کودکی به طور مداوم نادیده گرفته شده باشد.
کانال عصر ایران در تلگرام